نامه ای برای احساساتم/پارت اول
امروز هم مانند روز های دیگر به اتاق خود رفتم تا شبی دیگر را پشت سر بگذارم ، تا چراغ هارا خاموش کردم متوجه تغییر عجیبی در اتاق خود شدم ، چیزی روی میزم بود که هیچ وقت تا به الآن آن را ندیده بودم. یک نامه بود ، نامه ای زیبا و تمیز ، ولی آخر چطور ممکن است یک نامه به صورت ناگهانی سر از میز من دربیاورد؟
بدون معطلی نامه را باز کردم و دنبال نشانه ای از شخص نویسنده گشتم اما هیچ چیزی نبود نه امضایی نه اسمی هیچ چیزی برای شناسایی نبود؛ دست از پیدا کردن سرنخ برای شناسایی فرد برداشتم و نامه را خواندم. بعد از خواندن نامه خیلی تعجب کردم مگر میشود؟ یعنی کسی دارد جاسوسی مرا میکند؟ آخر چطور ممکن است یک نامه احساسات امروز مرا بداند؟ لابد یکی دارد مرا تعقیب میکند و لحظه به لحظه کار هایی که انجام میدهم را یادداشت میکند ، اما وایستا ولی من کسی را ندارم که بخواهد جاسوسی مرا بکند ، بعدش هم کسی آدرس خانه ی مرا بجز خودم نمیداند و یا حتی کلیدش را هم ندارد که بخواهد وارد آن شود و نامه ای را روی میزم بگذارد . نامه میگفت:« امروز خوشحال بنظر میرسی مطمعنا اتفاق خوبی برایت رخ داده است مگر نه؟ سعی کن همیشه شاد باشی ، لبخند به چهره ات میآید»
ادامه دارد......
بدون معطلی نامه را باز کردم و دنبال نشانه ای از شخص نویسنده گشتم اما هیچ چیزی نبود نه امضایی نه اسمی هیچ چیزی برای شناسایی نبود؛ دست از پیدا کردن سرنخ برای شناسایی فرد برداشتم و نامه را خواندم. بعد از خواندن نامه خیلی تعجب کردم مگر میشود؟ یعنی کسی دارد جاسوسی مرا میکند؟ آخر چطور ممکن است یک نامه احساسات امروز مرا بداند؟ لابد یکی دارد مرا تعقیب میکند و لحظه به لحظه کار هایی که انجام میدهم را یادداشت میکند ، اما وایستا ولی من کسی را ندارم که بخواهد جاسوسی مرا بکند ، بعدش هم کسی آدرس خانه ی مرا بجز خودم نمیداند و یا حتی کلیدش را هم ندارد که بخواهد وارد آن شود و نامه ای را روی میزم بگذارد . نامه میگفت:« امروز خوشحال بنظر میرسی مطمعنا اتفاق خوبی برایت رخ داده است مگر نه؟ سعی کن همیشه شاد باشی ، لبخند به چهره ات میآید»
ادامه دارد......
- ۸۳
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط